جنگ فریدون با ضحاک

بهترین مکان برای نمایش تبلیغات متنی شما بهترین مکان برای نمایش تبلیغات شما بهترین مکان برای نمایش تبلیغات شما

جنگ فریدون با ضحاک

بازدید: 2403

رفتن فريدون به جنگ ضحاك

بدين ترتيب فريدون با تصميم جدي براي انتقام گرفتن و خونخواهي پدرش عازم جنگ شد.

روزي كه او براه افتاد روز ششم از ماه شمسي بود. سپاه بزرگي را فراهم كرد و توشه سپاه را گاوميشان پيشاپيش سپاه مي بردند. دو برادرش برمايه و كتايون كه بزرگتر از او بودند دوشادوش او حركت مي كردند .

يدين ترتيب فريدون و سپاهش با سري پر از كينه و دلي سرشار از دادخواهي مانند باد راه مي سپردند.

فريدون انبوه مردم را پست سر خود دارد ولي مي داند كه نياز به دعاي خير مردان خدا دارد چون كه حريف او دست پرورده ابليس است و جز با نيروي ايمان و دعاي پاكان نمي توان با او مقابله كرد

شبانگاه  به منزلگاه خداپرستان رسيد ، براي احترام به نزدشان رفت و بر ايشان درود و سلام فرستاد . وقتي كه شب تاريكتر شد از آن جايگاه پريروئي كه موهاي سياه او تا به پاي او مي رسد بسوي فريدون آمد و در پنهان به او رموز افسون و جادو را آموخت تا بتواند افسونهاي ضحاك را باطل كند و موانع را از پيش پا بردارد.

فريدون دانست كه اين فرشته كه به او باطل كردن افسون ضحاك را آموخته به دعاي پاكان از عالم غيب بوده است و  بيهوده نبوده است .

 

 

 

فريدون و سپاهيانش در دامنه كوهي براي استراحت متوقف شدند و آشپزها غذا را آماده كردند . هنگامي كه فريدون غذايش را خورد، خوابش مي گيرد .

از آنطرف دو بردار او كه بخت بلند بردارشان فريدون را ديدند ديو حسد به جانشان مي افتد و تصميم به از بين بردن فريدون مي گيرند. در حاليكه كمي از شب گذشته بود و فريدون در پايين كوه خواب بود ، به بالاي كوه مي روند و سنگي از كوه كنده و پايين مي اندازند تا بر سر برادر خوابشان بخورد و او را از بين ببرد .

اما به فرمان خدا صداي غلتيدن سنگ مرد خوابيده را بيدار كرد و فريدون با افسوني كه آموخته بود سنگ غلطان را در جايش متوقف كرد و ديگر حتي ذره اي تكان نخورد.

 بلافاصله بلند شد و سپاه را بحركت در آورد و كار زشت برادران را هم به رويشان نياورد.

 

 

 

سپاه فريدون به نزديك رود اروند يا همان دجله رسيدند . فريدون براي نگهبانان رود پيام مي فرستد كه كشتي ها را به اين طرف آب بياورند تا سپاه از رودخانه عبور كنند . اما نگهبانان در برابر فرمان فريدون سر فرود نياوردند و تسليم نشدند  و پاسخ دادند كه شاه جهان ، ضحاك ، به ما امر كرده تا جواز عبوري با مهر من نديدي حتي به يك پشه هم اجازه عبور ندهيم .

وفتي فريدون اين سخنان را شنيد بسيار خشمگين شد و ترسي از آن رود خروشان در دلش راه نداد و در حاليكه سوار بر  اسب بود به آب زد و عمق آب بحدي بود كه زين اسب در آب فرو رفت و بدنبال او بقيه يارانش هم به آب زدند .

وقتي به خشكي رسيدند با دلي پر از كينه به سمت بيت المقدس براه افتادند. بيت المقدس در زبان پهلوي _ گنگ دژ هوخت ، ناميده مي شد . 

آنها تاختند تا به آن شهر رسيدند . از فاصله يك مايلي فريدون كاخي ديد سر به افلاك كشيده و دانست كه اينجا مكان آن اژدها است . فريدون دانست كه اگر تامل كند  از عظمت كاخ و زيادي نگهبانان يارانش ضعف خواهند يافت بنابراين بلافاصله حمله را آغاز كرد .

فريدون پيشاپيش سپاه است و عنان اسب را رها مي كند و دست بر گرز مي برد .گويي كه آتشي در مقابل نگهبانان روئيد .با گرز آهنين آنچنان بر فرق دشمن مي كوبد كه ديگر نگهباني در بارگاره ضحاك باقي نمي ماند زيرا يا كشته شدند و يا فرار كردند .

فريدون خدا را شكر كرد . آن جوان كم سن داخل قصر شد . فريدون نشان سلطنتي ضحاك را از به پايين كشيد . و با آن گرز گران بر سر هر كسي كه به طرف او مي آمد مي كوبيد .و بر آن جادوگران ديو سرشت كه در بارگاه بودند ،با گرز بر سرشان كوبيد . و بر تخت ضحاك جادوگر نشست .

 

 

 

 

ملاقات دختران جمشيد

 

فريدون و سپاهش به هر طرف كاخ رفتند ولي نشاني از ضحاك نيافتند . فريدون دختران جمشيد را در شبستان ضحاك پافت . دستور داد تا آنها را تطهير كنند و روح و روان آنها را كه دست پرورده بت پرستان بود  از آلودگي هاي پاك كرد .

بعد از آن دختران جمشيد كه كه قطرات اشك از چشمان چو نرگسشان بر گونه هايشان روان بود  با فريدون سخن گفتند . تو كه هستي ؟ از كدام نژادي كه اين چنين به  جايگاه ضحاك ستمكار قدم گذاشته اي ؟ كسي را نديديم كه جرات كند و به فكر تاج و تخت ضحاك بيافتد ؟

فريدون مي گويد : اين تخت براي كسي تا ابد نمي ماند . من پسر آبتين هستم كه توسط ضحاك كشته شد و من به خونخواهي پدرم آمدم . آمده ام كه با اين گرز گاو شكل بر سر ضحاك بكوبم و به او هيچ رحمي نخواهم كرد .

 

ارنواز كه اين سخنان را شنيد به ياد خواب ضحاك افتاد و دلش شاد شد ، پرسيد: آيا تو فريدون هستي ؟ كه زندگي ضحاك با دستان تو به اتمام مي رسد ؟

دو خواهر خود را معرفي كردند كه دختران جمشيد هستند و از ترس جانشان مجبور بودند در كنار ضحاك بمانند .

 

فريدون گفت اگر خدا بخواهد ريشه اين اژدها را از بين خواهم برد و جهان را از وجوش پاك خواهم كرد و شما بايد به من بگوييد كه او را كجا مي توانم بيابم ؟

 

آن زيبارويان پاسخ دادند:  مگر مي توان سر او را از تنش جدا كرد ؟ او سر هزاران بي گناه را از تن جدا كرد و حالا از غضب روزگار هراسان است .فال گويان پيش بيني كرده بودند و مي دانست كه كسي او را از تخت پايين مي كشد . دلي آشفته از اين خبر داشت و خونها ريخته است تا مگر فال اخترشناسان به حقيقت نپيوندد. او سوي هندوستان رفته است تا جادويي جديد بيابد حال ديگر زمان بازگشتش فرا رسيده است چون در هيج جا آرام و قرار ندارد .



می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: پنج شنبه 9 مرداد 1393 ساعت: 11:12 منتشر شده است
نظرات()

مطالب مرتبط

نظرات


برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:







ورود کاربران

نام کاربری
رمز عبور

» رمز عبور را فراموش کردم ؟

عضويت سريع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری

تبلیغات

متن

پشتيباني آنلاين

پشتيباني آنلاين

آمار

آمار مطالب آمار مطالب
کل مطالب کل مطالب : 18
کل نظرات کل نظرات : 0
آمار کاربران آمار کاربران
افراد آنلاین افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا تعداد اعضا : 0

آمار بازدیدآمار بازدید
بازدید امروز بازدید امروز : 4
بازدید دیروز بازدید دیروز : 2
ورودی امروز گوگل ورودی امروز گوگل : 0
ورودی گوگل دیروز ورودی گوگل دیروز : 0
آي پي امروز آي پي امروز : 1
آي پي ديروز آي پي ديروز : 1
بازدید هفته بازدید هفته : 4
بازدید ماه بازدید ماه : 23
بازدید سال بازدید سال : 92
بازدید کلی بازدید کلی : 36303

اطلاعات شما اطلاعات شما
آی پی آی پی : 3.145.186.173
مرورگر مرورگر :
سیستم عامل سیستم عامل :
تاریخ امروز امروز :

درباره ما

شاهنامه فردوسی
به وبلاگ من خوش آمدید سلام دوستان محترم برای تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا من را در سایت خود لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در تبادل لینک هوشمند که در وبلاگم قرار دادم نوشته . در صورت وجود لینک من در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. ابتدا لینک ما را با مشخصات زیر در وب سایت خود ثبت کنید: عنوان: شاهنامه فردوسی آدرس:http://shahname1.lxb.ir

تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را در سایت خود لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

 

ابتدا لینک ما را با مشخصات زیر در وب سایت خود ثبت کنید:

عنوان: شاهنامه فردوسی

 آدرس:http://shahname1.lxb.ir

برای راحتی بیشتر از لینک آماده زیر استفاده کنید و آن را در قالب وبلاگ یا سایتتان قرار دهید:


<a href="http://shahname1.lxb.ir" title="شاهنامه فردوسی" target="_blank">شاهنامه فردوسی</a>

 






خبرنامه

براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



فروشگاه اینترنتی خرید فانی بافت فروشگاه ساعت مچی هاست ویندوز Plesk هاست لینوکس